پائیزی رویایی با یاد تو......
آسمان بغضی در دل داشت
هوایش سرشار از غمی نهفته بود
دخترک با سازش به درختی تکیه زد و آسمان را نظاره کرد
برگی از شاخه افتاد
پریشانی موهایش نوید نواختن گریه و باریدن اشکهای آسمان بود
بادی می وزید
برگها می باریدند
پاییز یعنی افروختن آتش عشق در سکوتی غم آلود
آرشه ی سازش موهایش بود
جعبه ی طنینش اندوه می سرود
خاطرش پر کشید و ساز را برای پرواز نوایش برداشت
شروع کرد و نواخت
باد با نوای ساز می وزید و شاخه ها می رقصیندند
آسمان ابری شد
رعدی آمد و برقی در چشمانش موج زد
دخترک می نواخت
بزم سکوت پاییزی در عصری غمگین با یادی تلخ
آسمان بغضش ترکید
گریست
چشمان دخترک رقص آرشه را با هنر دستانش نظاره میکرد و می بارید
چه هوایی بود
سکوت پاییز شکست و نوای عشق پر گشود به سوی وصال یار
آسمان سبک و شاخه ها خوش بودند
دل دخترک را غمی تلخ مهمان بود
دخترک تنهایی را می نواخت به یاد تنهاییش ولی افسوس .................