سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای خوش با تو بودن

پائیزی رویایی با یاد تو......





آسمان بغضی در دل داشت

هوایش سرشار از غمی نهفته بود

دخترک با سازش به درختی تکیه زد و آسمان را نظاره کرد

برگی از شاخه افتاد

پریشانی موهایش نوید نواختن گریه و باریدن اشکهای آسمان بود

بادی می وزید

برگها می باریدند

پاییز یعنی افروختن آتش عشق در سکوتی غم آلود

آرشه ی سازش موهایش بود

جعبه ی طنینش اندوه می سرود

خاطرش پر کشید و ساز را برای پرواز نوایش برداشت

شروع کرد و نواخت

باد با نوای ساز می وزید و شاخه ها می رقصیندند

آسمان ابری شد

رعدی آمد و برقی در چشمانش موج زد

دخترک می نواخت

بزم سکوت پاییزی در عصری غمگین با یادی تلخ

آسمان بغضش ترکید

گریست

چشمان دخترک رقص آرشه را با هنر دستانش نظاره میکرد و می بارید

چه هوایی بود

سکوت پاییز شکست و نوای عشق پر گشود به سوی وصال یار

آسمان سبک و شاخه ها خوش بودند

دل دخترک را غمی تلخ مهمان بود

دخترک تنهایی را می نواخت به یاد تنهاییش ولی افسوس .................



[ جمعه 91/12/18 ] [ 1:17 عصر ] [ امیر ] نظر


قصه عاشقی

قصه ی آن دختر نابینا را میدونی که از خودش تنفر داشت

 

 

 که از تموم دنیا متنفر بود

 

و فقط یک نفر را دوست داشت ؟

 

دلداده اش را و با او چنین گفته بود :

 

که اگر روزی قادر به دیدن باشم

 

حتی اگه برای یک لحظه بتونم دنیا را ببینم

 

 (( عروس حجله گاه تو خواهم شد ))

 

و چنین شد :

 

آمد اون روزی که یک نفر پیدا شد که :

 

حاضر شد چشمانش را به دختر نابینا دهد

 

و دختر آسمون را دید و زمین را رودخانه ها

 

و درختها را آدمیان وپرنده ها را

 

 و نفرت  از روانش رخت  بربست

 

دلداده به سراغش آمدو یاد آور وعده ی دیرینش شد

 

(( بیا و با من عروسی کن ، ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام ))

 

دختر به خود لرزید و به زمزمه با خود گفت :

 

این چه بخت شومی است که مرا رها نمی کند 

 

(( دلداده اش هم نابینا بود ))

 

و دختر قاطعانه جواب داد :

 

قادر به همسری با او نیست

 

دلداده  رو  به دگر سو کرد که دختر اشکهایش را نبیند

 

 و در حالی که از او دور می شد هق هق کنان گفت :

 

پس قول به من بده که :

                           

    مواظب چشمانم باشی ...

 



[ جمعه 91/12/18 ] [ 11:47 صبح ] [ امیر ] نظر


بارون رو دوست دارم

rain10.gif

ریزش یک ریز باران ، تند و بی پروا ، سرد و لذت بخش ،

گویی از چیزی میگریزد ،

می هراسد . شاید از ابرهای دلگیر و غمگین ، شاید از سستی بام نیلی رنگ ،

گویی از درد سخن می راند .

به صدای باران گوش کن نغمه هادارد با خود .

فریاد ها می کشد از درد ،از غم .

گاهی لبخند . نغمه ای دارد به آواز بلند پر احساس خوشایند بهار ،

سرودی به بلندای شبدر ها که ای همه زیبایی ، همه شور و شوق و طراوت

همه تقدیم به چشمانت .

بغضی دارد به سنگینی سینه ی سوخته ی کویر .

اشکی به روشنی شبنم صبحگاه .

الهه باران خبری دارد

با بال زدن هایش در آسمانی که نمناک شده از اشک هایش .

خبری شاید مسرت بخش ،

شاید خبر از طوفان دارد آرامش قبل از طوفان را نهیب می زند .

بهتر گوش کن ، خبری از بهار دارد با خود ،

خبر از دیداری نو ، لحظه ی دیدار .

نمی دانم هر چه هست باشد من باران را دوست دارم ...



[ جمعه 91/12/11 ] [ 4:37 عصر ] [ امیر ] نظر


کشتی عاشقی

[ پنج شنبه 91/12/10 ] [ 7:18 عصر ] [ امیر ] نظر


روزگار غریبی است نازنین

 

دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم

دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد


روزگار غریبی است نازنین


و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد



[ پنج شنبه 91/12/10 ] [ 6:55 عصر ] [ امیر ] نظر


::